داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید

داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید

داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید

داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید

حکایت پرخوری و عبادت, حکایت شیوه تک بعدی هدایت, حکایت طبل رسوایی, حکایت آسانی ذکر و سختی عمل

حکایت پرخوری و عبادت

عابدی را حکایت کنند که شبی دَه مَن طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی، صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخُفتی، بسیار از این فاضل تر بودی.

سعدی شکر سخن در این حکایت لطیف، از عابد سطحی نگری سخن به میان آورده است که ساده لوحانه و بدون زمینه سازی مناسب، در پی کسب فیوضات معنویست، غافل از اینکه پرخوری و شکم پروری را با پارسایی و پرهیزکاری اجماعی نیست. انسانی که می خواهد درونش سرچشمه زلال و جوشان حکمت الهی باشد و به گنجینه کمالات ارزشمند انسانی دست یابد، ناگزیر از تحمل گرسنگی و رنج همدردی با هم نوعان است.
بی شک اگر پُری شکم با کسب کمالات معنوی مغایرت نداشت و بدون تحمل گرسنگی، انسان گنجینه کمالات را به دست می آورد، هیچ گاه در گفتارهای نغز و دل نشین امامان معصوم علیهم السلام بدان تأکید نمی شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «شکم خود را از غذا سیر نکنید که نور معرفت را در دل های شما می فشرد.»(2) امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «سیری شکم، پارسایی را نابود می کند.»(3) همو فرموده است: «سیری، همدم بدی برای پارسایی است».
  
خداوند سخی تر از آن است که به انسان بخل ورزد و مانع بهره مندی و خوشی او شود، زیرا از خزاین بی پایان او کاسته نخواهد شد. در باور افراد صاحبدل، اندک خوردن و کم خوابیدن، بسیار پسندیده تر و ارزشمندتر از پرخوردن و بسیار عبادت کردن است. پس خوشا به حال آنان که اندرون از طعام خالی دارند، گرسنگی کشند و شکیبایی ورزند تا درون خود را آکنده از گوهرهای اِجلالی کنند.
اندرون از طعام خالی دار     که در آن نور معرفت بینی
تُهی از حکمتی به علت آن     که پُری از طعام تا بینی

سعدی
پیام متن:

ناسازگاری پرخوری با عبادت و تابش نور معرفت در پرتو کم خوری.

حکایت آسانی ذکر و سختی عمل


توانگری بخیل را پسری رنجور بود، نیک خواهان گفتندش: مصلحت آن است که ختم قرآن کنی از بهر وی یا بذل قربانی، لختی به اندیشه فرو رفت و گفت: مصحف مهجور اولی تر است که گله دور! صاحب دلی شنید و گفت: ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبان است و زر در میان جان.

از این حکایت درمی یابیم، آدم بخیل از عجیب ترین انسان هاست. او در عین توانگری، ناخواسته چون فقیران زندگی می کند، در حالی که فقیر نیست. فقیر می تواند محبوب باشد، ولی خسیس منفور همه و بیشتر مدیون اهل خانه خودش است. او در حالی که می تواند آسوده باشد، خویشتن را می آزارد و از آنچه باید سود ببیند، بدو زیان می رسد. علی علیه السلام از کارهای فرد بخیل در شگفت است و می فرماید:

از بخیل درشگفتم، به فقری می شتابد که از آن گریزان است و توانگری از دستش می رود که آن را خواهان است، پس در این جهان چون درویشان زید و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد.

سعدی در قالبی دل نشین به نکوهش از توانگری خسیس که در چارچوب مادی گرفتار آمده است، می پردازد. او حاضر نیست برای رفع رنجوری فرزند دل بندش، از مال خویش که سخت به جانش وابسته است مایه بگذارد و به بهانه دوربودن گله و تظاهر به دورافتادگی و غربت قرآن از قربانی کردن که عملی هزینه بر است، طفره می رود و ختم قرآن را که عملی زبانی و بی هزینه است، ترجیح می دهد. در حالی که اگر واقعا در پی رفع گرفتاری فرزندش بود، با توانایی که داشت هر دو پیشنهاد پسندیده را برمی گزید و از هیچ کوشش کوتاهی نمی کرد.

شاید این حکایت به نوعی وصف حال گروهی از توانگران زمانه ما باشد که چشم خود را به روی بسیاری از مسائل پیرامون شان که می توانند برای آن کارگشا باشند، بسته اند و تنها با حفظ ظاهر، تظاهر به دینداری می کنند.
دریغا گردن طاعت نهادن     گرش همراه بودی دست دادن
به دیناری چو خر در گل بمانند     ورْ اَلْحَمْدی بخواهی صد بخوانند

سعدی
پیام متن:

وابستگی روح توانگران به مال و چشم پوشی نکردن از آن.


حکایت شیوه تک بعدی هدایت


مادری به فرزند دلبندش می آموخت، به هنگام شب در گذر از گورستان و هر جای سهمگین اگر با شَبحی رو به رو شد، دل قوی دارد و با شجاعت بر او حمله ور شود؛ زیرا با این کار موجب می شود که شبح از وی روگرداند و فرار را بر قرار ترجیح دهد. فرزند زیرک در برابر آموخته های مادرش به او گفت: اگر همین آموزش هایی که تو به من می آموزی، مادر شبح به او آموخته باشد و او به من حمله ور شود، آن وقت تکلیف چیست.

در این حکایت مادری ناآشنا به اصول صحیح هدایت که در مقام راهنما قرار گرفته است، قصد دارد به فرزند خود بیاموزد که می تواند با شیوه پیش دستی درزدن ضربه به حریف، از گذرگاه های خطرناک، خود را به سر منزل مقصود سالم برساند. در حالی که، فرزند تیزهوش او که به شیوه راهنمایی مادر و میزان موفقیت طرح او مردد است و می کوشد با طرح پرسشی به جا، احتمال ناموفق بودن طرح را به راهنمای خود گوشزد کند.

درواقع مولوی در این حکایت شیرین، ضمن نکوهش یک سونگری، به نوعی معلمان و تمام کسانی را که در مقام راهنمایی و هدایت انسان ها قرار دارند، از یک سونگری بازمی دارد و آنان را آگاه می سازد که اعتماد به یک شیوه و به کارگیری آن، برای ارشاد و هدایتگری کافی و مطمئن نیست.
پیام متن:

پرهیز از یک سونگری در پند و هدایت.


حکایت طبل رسوایی


مرد بی مقدار و تحقیرشده ای برای خودنمایی، هر بامداد سبیل خود را با پوست دنبه ای که یافته بود، چرب می کرد و در مجالس توانگران حضور می یافت و ادعا می کرد که در فلان میهمانی شرکت داشته و فلان خوراک چرب و لذیذ را خورده است و با رمز و اشاره می فهماند که شاهدش هم سبیل چربش است. شگفتا که شکم مرد یاوه سرا از این موضوع در عذاب بود و با زبان بی زبانی می گفت: خدا مکر دروغگویان را نابود کند. لاف گویی تو ما را در آتش گرسنگی افکنده است. به همین جهت سبیل او را نفرین و از خدا درخواست کرد که او را رسوا کند. دعای شکم گرسنه مرد یاوه سرا مستجاب شد و دیری نپایید که گربه ای آمد، پوست دنبه را ببرد و کودک مرد یاوه سرا این خبر ناگوار را در مجلسی که پدرش به یاوه سرایی مشغول بود، به اطلاع رسانید و طبل رسوایی پدر را به صدا درآورد.

مفهوم ارزشمند این حکایت سودمند این است که همان گونه که آفتاب عالمتاب هیچ گاه برای همیشه پشت ابرهای کبود پنهان نمی ماند، دروغگویی، یاوه سرایی و بزرگ نمایی انسان های بی مقدار هم مدت زیادی نمی پاید و دیری نمی گذرد که چهره ناحق بزرگ نمایان، خود نمایان بی اساس و دروغ پردازان نیز از پس پرده ابهام کنار زده می شود و نمایان می گردد؛ زیرا نظام هستی بر حق استوار است و ارزش واقعی از آن راستی و صداقت است، هرچند که باطل چند صباحی جولان دهد.

مولوی نیز در این سخن، ضمن نکوهش دروغگویی و یاوه سرایی، آن را از ویژگی های افراد پست و ضعیف می داند که می خواهند با جلوه گری بی مورد، خود را مهم بنمایند و جایگاهی برای خود در جامعه بیابند و یا اینکه کمبودهای روانی خود را به نوعی جبران کنند، در واقع، اینان همانند طبلی هستند که صدایشان گوش فلک را کَر می کند، ولی درونشان تهی از معرفت و بینش است. در حقیقت این عادت، نه تنها عامل رسیدن انسان به مراتب والا نیست، بلکه عامل سقوط، شرمندگی و بدبختی است.
پیام متن:

نکوهش دروغگویی و رسوایی دروغگو.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد