ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
داستان لبخند سنت اگزوپری
بسیاری از مردم کتاب «شاهزاده کوچولو» اثر سنت اگزوپری را میشناسند.
اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید وکشته شد.
قبل
از شروع جنگ جهانی دوم اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو میجنگید.
او تجربههای حیرتآور خود را در مجموعهای به نام لبخند گردآوری کرده است.
در یکی از خاطراتش مینویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند و….
مینویسد:
«مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم….
جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آنها که حسابی
لباسهایم را گشته بودند در رفته باشد…؛ یکی پیدا کردم و با دستهای لرزان
آن را به لبهایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم…. از میان نردهها به زندانبانم
نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا
ایستاده بود….
فریاد زدم.. «هی رفیق کبریت داری؟»
ادامه مطلب ...