ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
داستان کوتاه و بسیار جذاب تدی و تامپسون
در روز اول سال تحصیلى،
خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبتهاى اولیه،
مطابق معمول به دانشآموزان گفت که همه آنها را به یک اندازه دوست دارد و
فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ میگفت و چنین چیزى امکان نداشت.
مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس، روى صندلى لم داده بود به
نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت.
تدى
سال قبل نیز دانشآموز همین کلاس بود. همیشه لباسهاى کثیف به تن داشت، با
بچههاى دیگر نمیجوشید و به درسش هم نمیرسید. او واقعاً دانشآموز
نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او
نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم
حضور مییافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سالهاى قبل او
نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پیببرد و بتواند کمکش کند.
معلّم
کلاس اول تدى در پروندهاش نوشته بود: «تدى دانشآموز باهوش، شاد و با
استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام میدهد و رفتار خوبى دارد. رضایت
کامل»
معلّم کلاس دوم او در پروندهاش نوشته بود: «تدى دانشآموز
فوقالعادهاى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى
درمانناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است»
معلّم
کلاس سوم او در پروندهاش نوشته بود: «مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام
شده است. او تمام تلاشش را براى درسخواندن میکند ولى پدرش به درس و مشق
او علاقهاى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با
مشکل روبرو خواهد شد»
معلّم کلاس چهارم تدى در پروندهاش نوشته بود:
«تدى درس خواندن را رها کرده و علاقهاى به مدرسه نشان نمیدهد. دوستان
زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش میبرد»
ادامه مطلب ...