ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
داستان همه همسران من
روزی،
روزگاری پادشاهی 4 همسر داشت. او عاشق و شیفته همسر چهارمش بود. با دقت و
ظرافت خاصی با او رفتار می کرد و او را با جامه های گران قیمت و فاخر می
آراست و به او از بهترینها هدیه می کرد. همسر سومش را نیز بسیار دوست می
داشت و به خاطر داشتنش به پادشاه همسایه فخر فروشی می کرد. اما همیشه می
ترسید که مبادا او را ترک کند و نزد دیگری رود. همسر دومش زنی قابل اعتماد،
مهربان، صبور و محتاط بود. هر گاه که این پادشاه با مشکلی مواجه می شد،
فقط به او اعتماد می کرد و او نیز همسرش را در این مورد کمک می کرد. همسر
اول پادشاه، شریکی وفادار و صادق بود که سهم بزرگی در حفظ و نگهداری ثروت و
حکومت همسرش داشت. او پادشاه را از صمیم قلب دوست می داشت، اما پادشاه به
ندرت متوجه این موضوع می شد.
روزی پادشاه احساس بیماری کرد و خیلی زود
دریافت که فرصت زیادی ندارد. او به زندگی پر تجملش می اندیشید و در عجب بود
و با خود می گفت: «من 4 همسر دارم، اما الان که در حال مرگ هستم، تنها
مانده ام.»
ادامه مطلب ...