داستان آموزنده و جالب نمیتونم ها .. خدا حافظ
خانم معلمی در آمریکا کاری کرد که اسم او در تمام کتابهای تربیتی و پرورشی چاپ شد.
تمام دوستانی که در دانشگاه، علوم تربیتی و روانشناسی تربیتی خوندن امکان ندارد که قضیه این خانم رو نخونده باشند.
معلمی با ۲۸ سال سابقه کار به اسم خانم دنا جامپ. (deanna jump)
خانم دُنا یک روز رفت سر کلاس با یک جعبه کفش.
جعبهی کفش رو گذاشت روی میز.
به
دانش آموزها گفت: « بچه ها میخوام نمی تونمهاتون رو یا بنویسید یا نقاشی
کنید و اینها رو بیارید بریزید در جعبهی کفشی که روی میز منه. »
من نمیتونم خوب فوتبال بازی کنم.
من نمیتونم دوچرخه سواری کنم.
من نمیتونم درس ریاضی رو خوب یاد بگیریم
من نمیتونم با رفیقم که قهر کردم، آشتی کنم
من نمیتونم با داداشم روزی سه بار تو خونه دعوا نکنم
بچههای دبستانی شروع کردند به کشیدن نمیتوانمهاشون…
خودش هم شروع به نوشتن کرد.
نمیتونمها یکی یکی در جعبهی کفش جا گرفت.
وقتی همهی نمیتوانم ها جمع شد در جعبه رو بست و گفت: « بچهها بریم تو حیاط مدرسه… »
بیلی برداشت و گودالی حفر کرد.
ادامه مطلب ...