ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
داستان حضرت موسی و رضایت مندی مرد نابینا
یه
روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: من دلم میخواد یکی از اون بندگان
خوبت رو ببینم. خطاب اومد: برو تو صحرا. اونجا مردی هست داره کشاورزی
میکنه. او از خوبان درگاه ماست.
حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل
میزنه و کار میکنه. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند
میفرماید از خوبان ماست.
از جبرئیل پرسید. جبرئیل عرض کرد: الان خداوند
بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه. بلیه ای نازل شد که آن مرد
در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد. فورا نشست.
بیلش رو هم گذاشت جلوی روش.
گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم.
ادامه مطلب ...